سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Post Icon

انتظار شیرین

بالاخره بعد از 41 هفته انتظار شیرین، در 24/04/92 دختر نازم در ساعت 9:45 در بیمارستان نجمیه چشم به این دنیا گشود. وقتی محیا خانم را در آغوشم گذاشتن حس عجیبی سراپای وجودم رادر برگرفت، ذوقی که وصف نشدنی بود. خدا را شاکرم بخاطر گل سفیدی که به ما هدیه داده است. اولین لبخند دخترم در بیمارستان ....لحظه قشنگی بود. صورت کوچک همچو ماهش، چشمانی قهوه ای و لبانی به رنگ لاله، بیشتر شبیه به بابایی(9 ماه انتظار و سختی برای مادر آخرش میشه شبیه پدر) . الحمدالله به هر سازی که ما زدیم دخترکم رقصید هم شیشه شیر و هم پستانک را قبول کرد . ماه اول کلا خواب بود خداروشکر، کم کم از ماه دوم آتیش بازیهایش شروع شد، خوابش کم شده بود، شب زنده داری داشتیم(جای همه خالی) به نور و صدا واکنش نشان میداد، در ماه سوم یه کم آق و اوق میکرد، نسبت به اجسام دور و برش عکس العمل نشون میداد، ماه چهارم اجسام رو تو دستش نگه میداشت، نسبت به اطرافیان واکنش نشان میداد، اواخر ماه چهارم بر میگشت رو سینه، از اول هم که کلا تو کار لگد های محکم بود، انگشت شصت پایش را میخورد. ماه پنجم شروع به سینه خیز رفتن کرد، در این ماه به لطف اطرافیان دخترم نان لواش را امتحا ن کردکه تا به امروز علاقه شدیدی نسبت به آن دارد حتی به شیر هم ترجیحش میدهد. در این ماه با اسباب بازیهایش سرگرم می شد البته با وجود وسایل بازی زیاد با جلد مای بی بی و چیپس و.... بازی میکند. ماه ششم در این ماه روی دست و پایش می ایستاد اما حرکت نمی کرد. دیگر بابا و مامان را میشناخت، هرچه می دید به دهان می گذاشت. خیلی حرف زدن را دوست دارد. در اواخر ماه ششم شروع به خوردن کرد اول از لآب برنج شروع کردیم. ماه هفتم همون کارای ماه ششم را ادامه داده هنوز رو دست و پاهایش می ایستد ولی می ترسه حرکت کنه (مثل بابایی خیلی محتاطه) هفته اول ماه فرنی خورد از اون جایی که تا به حال به جز شیر مامانی چیزی تجربه نکرده بود نسبت به غذای دیگه مشتاق بود بعد حریره بادام و بعد از آن سوب و حالا که هفت ماه تمام شده از پوره سیب زمینی استفاده می کنیم . تازگی یاد گرفته انگشتانش را تکان میده به نشانه ی بیا بیا..... تا میگیم بابایی کو به آیفون نگاه میکنه میگه بَ بَ ... وقتایی هم که گریه میکنه لجش در میاد میگه ما ما (خیلی کم) تبلیغ لوسی شبکه آی فیلم رو خیلی دوست داره. حالات خوابیدنش تعریفیه. به شدت گرمایی، خنده رو، اصلا غریبگی نمیکنه، علاقه زیادی به آشپزخانه داره، بهش میگیم ماما کجاست تو آشپزخانه رو نگاه میکنه. یه دختر باهوش و ریزه پیزه، فقط یه اشتباهی از جانب ما رخ داده اینکه دخترم فقط روی پا خوابش میبره(در این مرحله هم فقط مامانش رو میشناسه، شانس رو میبینی) ،به همه جا سرک میکشه- علاقه زیادی به لب تاب بابایی داره...... از الان شروع کرده به مو کشیدن ، چنگ انداختن، حرفش رو به کرسی نشوندن.فردا محیا خانم هفت ماهش تموم میشه میره تو هشت ماه.انشاءالله از این به بعد هر ماه یک پست محیایی می نویسم. راستی دخترم بسیار پر روزی و با برکت بود. واقعا درسته خدا روزی می رساند.

امیدم خستگی من در خنده های تو غرق می شود




مطلب بعدی : مادر